روستای دهن رود
|
|
سکوت نگران کننده مقصد بعدی «دهن رود» است، دلم می خواهد این روستا را دیگر ساکت و بی صدا نبینم، کاش صدای چرخ تولید شنیده شود. همه چیز آرام است آنقدر آرام که نگران می شوم.فاصله این روستا تا کانون زلزله 28 کیلومتر است و اهالی خسارت زیادی ندیده اند، یکی از آن ها آدرس خانه هم ولایتی اش را می دهد. تمام روستا را گشتیم تا «نجیبه ایوبی» را در کوچه پس کوچه های خلوت ده پیدا کردیم. «نجیبه» با دیدن ما و دوربین عکاسی که به نظرش دوربین فیلم برداری می آید خوشحال می شودد و اصرار دارد خانه اش را به ما نشان دهد. از آن شب زلزله می گوید که دلش خون شده است:«تازه خوابم گرفته بود که صدای مهیبی شنیدم و از خواب پریدم. درهای خانه به شدت به هم می خورد، یک زن تنها، مانده بودم چه کار کنم. خانه ام امروزی که نیست، 80 سال است که اینجا زندگی می کنم، خیلی می ترسم، هنوز پس لرزه می آید، 2 شب است که تنها در حیاط خانه ام می خوابم.» وقتی به او می گویم که می تواند از وام های بنیاد مسکن برای احداث و بازسازی خانه اش استفاده کند، لبخندی تلخ می زند و می گوید: ای خانم آخر مسئولان بنیاد مسکن حواسشان کجاست، زن 80 ساله ای مثل من چه دارد که قسط و قرض پرداخت کند؟ وقت رفتن صدایش را بلند می کند که از خانه حسین حیدر و حسن قلی هم فیلم برداری کنید. خانه آن ها دو لک(نصف) شده است. می دانم که خسارت ها آنقدر شدید نیست اما روستاییان به فکر هم هستند، به آن جا هم سری می زنیم، ترک های روی در، دیوار و سقف چندان مهم نیست، مهم خانه قدیمی پیرمرد است. اهالی بیشتر به فکر رفع مشکل فعلی شان هستند، هر چه ما به عمق می رویم آن ها دوباره به سطح بر می گردند. «عذرا مالکی» با لهجه ای غلیظ از سرمای شب ها می گوید: «دیشب مثل این که در کالک بیز(الکی که اضافه های پنبه را جدا می کند) تکانمان می دادند. پتو کم داریم، بچه هایمان سرما می خورند، همین حاج حسن را می بینید از سرما جمع شده بود». برگرفته از روزنامه خراسان مورخه 92/7/20 صفحه 5
[ شنبه 92/7/20 ] [ 4:0 عصر ] [ حمیدرضا ]
[ نظرات () ]
|
|